باز میگویی: محمد رسول خداست؟
پسر حسین(علیه السلام) خطبه خواند…
تا اینکه یزید بیمناک شد؛
برای آنکه مبادا انقلابی صورت پذیرد به موذن دستور داد تا اذان گوید تا بلکه امام سجاد علیه السلام را به این نیرنگ ساکت کند!
موذن برخاست و اذان را آغاز کرد، … هنگامی که گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام علیه السلام به جانب یزید روی کرد
و فرمود: این محمد که نامش برده شد، آیا جد من است و یا جد تو؟ ! اگر ادعا کنی که جد توست پس دروغ گفتی و کافر شدی، و اگر جد من است چرا پدر مرا از روی ستم کشتی
و مال او را تاراج کردی؛
و اهل بیت او را به اسارت گرفتی؟ !
این جملات را گفت و دست برد و گریبان چاک زد و گریست
و گفت: بخدا سوگند اگر در جهان کسی باشد که جدش رسول خداست، آن منم،
پس چرا این مرد، پدرم را کشت
و ما را مانند رومیان اسیر کرد؟ !
آنگاه فرمود : ای یزید! این جنایت را مرتکب شدی و باز میگویی: محمد رسول خداست؟ !
بخشی از خطبه امام سجاد (علیه السلام)